#خاطره_بازی
سال ۸۲ بود مشغول درس کنار حرم مولایم علی بن موسی الرضا بودم .
زیباترین سال های عمرم بود عنایت و نگاه ویژه حضرت لحظه به لحظه شامل حالم بود.
توی خوابگاه مشغول حرف زدن بودیم که صدا زدن ..... تلفن داره .بدو بدو🏃🏃 به تلفن رسیدم .سلام خوب هستین خانم .....از دفتر نهاد رهبری تماس می گیرم .بله بفرمایید .شما به عنوان یکی از فعالان دانشگاه علومپزشکی برای سفر به سوریه انتخاب شده اید..
باورم نمیشد .من کجا و حرم حضرت زینب کجا
رفتم حرم .سلام کرم گفتم آقا جان بنده نوازی کردین منو به نیابت برای زیارت عمه جانتون می فرستین .
تو پوست خودم نمی گنجیدم .با زهرا دوستم راهی شدیم فقط پنج نفر از کل دانشگاه های مشهد بودن منم جزواونا بودم .
یک اردوی دانشجویی سراسرکشوری اونم به سوریه
عجب حالی داشتم ..غرق در انتظار
انتظار رسیدن به حرم .حرم ام المصائب
بالای حرم در هواپیما طواف عشق کردیم و بای عرض ادب به حرم مشرف شدیم
تمام وجودم عشق به ارباب و خواهرش بود ..
انگار در کربلا بودم .
هیبت حرم مولایم علی را در گنبد زینب کبری دیدم .
کاش همیشه کنیز درگاهتان بمانم و ...
لحظه پرواز بود لحظه عاشقی لحظه نگاه به معبود..
گنبدی که چون خورشید می درخشید ☀️☀️☀️ آنجا بود که فهمیدم زیبایی وجود سیدالشهدا چطور یارانش را مجذوب کرده بود که بی قرار شهادت در وصال معبود از هم پیشی می گرفتند.
حالا من هم زیر سایه بهترین زنان عالم هستم در حرم بی بی زینب
الحمدلله کما هو اهله.
#ارسالی
@khandehpak
┄┄┅┅✿🍃❀💞❀🍃✿┅┅┄