💠داستان قوم عاد در مثنوی
مولانا در کتاب مثنوی، ماجرای عذاب قوم عاد و نجات هود ع و ایمان آورندگان را در اشعار خود ترسیم نموده:
▪️همچو شَیبانِ راعی از گُرگِ عنید
وقتِ جمعه بر رِعا خط می کشید
▫️تا برون نآید از آن خط ، گوسفند
نه درآید گرگ و دزدِ با گزند
▪️بر مثالِ دایرۀ تعویذِ هود
کاندر آن ، صرصر امانِ آل بود
▫️هشت روزی اندرین خط تن زنید
وز برون ، مُثلَه تماشا می کنید
▪️بر هوا بُردی ، فگندی بر حَجَر
تا دریدی لَحم و عَظم از همدگر
▫️یک گُرُه را بر هوا در هم زدی
تا چو خشخاش استخوان ریزان شدی
▪️آن سیاست را که لرزید آسمان
مثنوی اندر نگنجد شرحِ آن
▫️
گر به طبع این می کنی ، ای بادِ سرد
گِردِ خط و دایرۀ آن هود گَرد
▪️ای طبیعی فوقِ طبع ، این مُلک بین
یا بیآ و محو کن از مُصحَف این
▫️مُقرِیان را منع کن ، بندی بِنِه
یا معلّم را بمال و سهم دِه
▪️عاجزی و ، خیره کین عجز از کجاست ؟
عجزِ تو ، تابی از آن روزِ جزاست
▫️عجزها داری تو در پیش ، ای لجوج
وقت شد پنهانیان را نَک خروج
▪️خرّم آن کین عجز و حیرت قُوتِ اوست
در دو عالم خفته اندر ظِلِّ دوست
▫️هم در آن آخُر ، هم در آخِر عجز دید
مُرده شد ، دینِ عجایز را گُزید
▪️چون زلیخا ، یوسفش بر وی بتافت
از عجوزی در جوانی راه یافت
▫️زندگی در مُردن و در محنت است
آبِ حیوان در درونِ ظلمت است
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~
@khanehonarmandan110
~~~~🌸🍃🌸🍃🌸~~~~