گارد محبت به بهانه کمک کردن همراه خانم جهانگیری وارد آشپزخانه شدم. باز فرزندانش را "نور چشم مامان، نفس مامان، عشق مامان و..."صدا می‌زد. همانطور که بشقاب‌ها را در سینک جابه جا می‌کردم گفتم:《ببخشید به نظرتون انقد قربون صدقه بچه‌هاتون میرید لوس نمیشن؟》 لبخندی زیبا بر لبش نقش بست:《نه اصلاً لوس نمیشن اتفاقاً باعث میشه پر نشاط‌تر باشن و کمک کنن، آرامش دارند و خواب آرومی نصیبشون میشه خیلی تو تربیت عاطفیشون اثر داره امتحان کن ضرر نمیکنی》 حرف‌هایش برایم قابل درک نبود《من ابداً نمیتونم قربون صدقشون برم میگم پُررو میشن.》 باز لبخند دلنشینش را حواله‌ام کرد《عزیزم منم مثل خودت اولا خیلی گارد میگرفتم برا قربون صدقه رفتن اما وقتی خونواده همسرم دیدم که چقد با قربون صدقه رفتنهاشون بهم محبت بیشتری دارن سعی کردم به زور این خصلتا به خودم اضافه کنم بعد ی مدت دیدم پسرم با خواهرش مهربونتر شده و دخترمم خوش خط‌تر شد آرامش و رضایتا تو وجودشون کامل حس می‌کردم. اولا سختم بود ولی وقتی نتیجه‌اشا دیدم عزمما جزم کردم تا جایی که بتونم بهشون محبت کنم》 حرفهایش برایم جذاب بود. شاید کم کاری من در محبت کلامی بسیاری از دردسرها را بوجود آورده‌است؛به نظر، من هم باید برای تحول اوضاع خانواده‌ام کار سختی را شروع کنم. ✍️مریم نوری امامزاده‌ئی 🏡به خانوادۀ مبلغان بپیوندید👇 🌐https://eitaa.com/khanevademoballeghan