دهه هشتادی افتخار آفرین.pdf
686.5K
با دوستِ چندین‌وچَندساله‌اش قرار گذاشت تا طبق قرار چندین‌ساله‌شان، برای عزاداری و خدمت به عزاداران محرّمی حرم امامزاده «سید معصوم؟ع؟» بروند. کبوترِ جَلدِ حرم بودند. در محلۀ سید معصوم؟ع؟ و اطرافش که چرخی بزنی، حقیقتِ این جَلد بودن را می‌فهمی. روضه و سینه‌زنی‌ که تمام شد، دوست مهدی متوجهِ حال بدِ او شد. عجیب و بی‌اندازه گریه می‌کرد. همه رفته بودند؛ ولی خادم‌ها نه. نگران برایش آب آورد. ✍️ زینب رحیمی تالار پشتی- دانش آموخته سطح 3 حوزه علمیه برگرفته از 🏡به خانوادۀ مبلغان بپیوندید👇 https://eitaa.com/khanevademoballeghan http://mobaleghankhanvade.ismc.ir