پارت اول بسم الله الرحمن الرحیم با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم ساکمو برداشتم و وسیله های که نیاز داشتم وداخلش گذاشتم دراتاق باز شد زهرا:نرگس هنوز اماده نشدی؟ نرگس:الان زود اماده میشم زهرا:از دست تو همیشه آخرین نفریم نرگس:چشم تند تند وسیله هامو جمع کردم لباسمو پوشیدم چادرمو سرم کردم رفتم پایین همه درحال صبحانه خوردن بودن نرگس:سلام به اهل خونه صبحتون بخیر مامان:سلام عزیزم بیا صبحانه تو بخور نرگس: دستتون درد نکنه بابا:زهرا بابا خیلی مواظب خودتون باشین زهرا :چشم بابا جون زود باش نرگس خانم دیر شد نرگس:همین الان بابا گفت مواظب خودتون باشین میخوای چیزی نخورم بی افتم رو دستت مامان:خدانکنه اره بخور مادر