آقا که وارد میشه، حسینیه پر از صدای جیغ و دست و هورای بچهها میشه، چند نفری هم از ذوق بالا پایین میپرند. من توی اون لحظه پشت ستون بودم و اونقدر با صدای بچهها هیجان و غرق شعف شدم که ترجیح دادم فقط تماشا کنم و نتونستم عکسی بگیرم.
شاید این لحظه یکی از نقاط عطف این دیدار بود.
〰 #روایت_نگار؛ یک شب آسمانی با فرشتههای زمینی
@khat_rahbary