خــطِدوسـٺ♡
خــطِدوسـٺ♡
لرزید دلم مثل همان روز که چشمم در کشور بیگانه به یک هموطن افتاد
درگیر خیالات خودم بودم و او گفت : من فکر کنم چایی تان از دهن افتاد