🔺
تهذیب نفس به سبک شهید هادی🔺
🔰جعفر جنگروی تعریف میکرد که یکبار بعد هیئت داشتیم با بچهها حرف میزدیم. ابراهیم توی اتاق دیگه تنها نشسته بود و توی حال خودش بود.
وقتی بچهها رفتن. اومدم پیش ابراهیم، هنوز متوجه حضور من نشده بود. با تعجب دیدم هرچند لحظه یکبار سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش میزنه. یکدفعه گفتم: “چیکار میکنی داش ابرام؟!”
🔰انگار تازه متوجه حضور من شده باشه از جا پرید و از حال خودش خارج شد. بعد مکثی کرد و گفت: “هیچی، هیچی، چیزی نیست”.
🔰گفتم:”به جون ابرام ولت نمیکنم. باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت”
مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدمهایی که بغض کردهاند گفت:
♨️“سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه.”
✅اون زمان نمیفهمیدم که ابراهیم چکار میکنه و این حرفش چه معنی داره!
ولی بعدها وقتی تاریخ زندگی بزرگان رو میخوندم. دیدم که اونها برای جلوگیری از آلوده شدن به گناه (حتی فقط یک نگاه به نامحرم که برای خیلی از ماها عادی شده)چنین تنبیههائی برای خودشون داشتن.
#قهرمان_من 🌷✨
#الگو
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@khatdost