«...همه رفته‌اند، و دل توی دلت نیست. برای همین هم با صدای زنگ کش‌دار گوشی توی مشتت، چنین یکه می‌خوری. فکر می‌کنی باید مجتبی باشد. هول نگاه می‌کنی. بله، خود مجتبی است: - سلام. خوب‌ای؟ به‌خیری؟ بله؛ قم رسیدیم. به‌خیر... به‌خیر... جمکران دعا می‌کنیم تو را. - عجله داری؟ - بله؛ خودم تیلفون می‌زنم. به‌خیر. مصطفی هم جور است و خوب. سلام می‌رساند. خدا نگهدار. تند و تند می‌گوید و قطع می‌کند. مانده‌ای چه بگویی! هر چه جلوتر می‌روی، آن‌ها را دورتر می‌بینی و هجران و فراق را نزدیک‌تر؛ اما تو به خودت و خدا و بی‌بی قول داده‌ای، و باید حالا حالاها پا به پای‌شان بمانی و تلاش کنی. دیگر باورت شده که شکل زندگی عوض شده است؛ دقیق مثل لهجه‌تان که به هم ریخته است که حاج علی سر به سرت می‌گذارد و حکایت راه‌رفتن کبک و کلاغ را یادآوری می‌کند...» برشی از کتاب « سه نیمه سیب»، بر اساس خاطرات مادر شهیدان مدافع حرم، مصطفی و مجتبی بختی... برای سفارش این کتاب می‌توانید به ادمین این کانال پیام بدهید..‌. سه نیمه سیب نوشته‌ی محمد محمودی نورآبادی ۲۹۶ صفحه چاپ سوم ۳۲ هزار تومان @KhateMoqadam_ir