«انگار خدا داشت قلب فاطمه را آرام می کرد؛ اما زهرا بیقرار بود. شب که توی هال نشسته بودیم، رو کرد به زهرا و گفت: «من شهدایی رو سراغ دارم که بعد شهادت به بچه هاشون کمک کردهاند. بی تابی نکن، دخترم! هر وقت صدام کنی، میشنوم!»
دیگر زهرا چیزی نگفت و فردای آن روز دختر ها به خانهشان برگشتند...
بعد از شام زمزمهی محمد به گوش میرسید:
بارالاها من نمیخواهم که در بستر بمیرم
یاریام کن تا به راهت دردل سنگر بمیرم
دوست دارم در میان آتش و خون و گلوله
دور از این کاشانه و از مادر و خواهر بمیرم...»
به مناسبت شهادت حضرت رقیه، برشی خواندیم از دختران شهید؛ دختران شهیدی که در حال آخرین وداع با پدر بودند، به امید گوشه چشم سه سالهی اباعبدالله...
پاییز پنجاه سالگی
خاطرات مریم جمالی، همسر سردار مدافع حرم، شهید محمد جمالی
انتشارات
#خط_مقدم
۱۶۷ صفحه
۲۰ هزار تومان
.
@Khatemoqadam_ir