3.21M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
«توی جاده، سرم را به شیشه ماشین تکیه دادم. به او خیره شدم و توی دلم گفتم: چه رنج‌ها کشیده‌ای تا درس بخوانی! دبیرستانی بودی که جنگ شد. هشت سال تو و هم‌رزمانت، شب و روز نداشتید تا دشمن بالای سرمردم بمب نریزد. داغ جوان بود که جنگ، پشت هم روی دل‌مان می‌گذاشت. بعد آن سال‌های سخت‌مان در سیرجان شروع شد؛ صبح که می‌رفتی، نمی‌دانستم شب برمی‌گردی یا نه! بعد از بازنشستگی‌ات از هم آرام و قرار نداشتی! حالا هم که خیال رفتن به سوریه داری! اصلاً رویای آرامش در سرت نیست، مرد!» پاییز پنجاه سالگی فاطمه بهبودی نشر خط مقدم ۲۰ هزار تومان @KhateMoqadam_ir