*✍🏻پروفسور سمیعی و مرد جانباز...* *حتما مطالعه فرمایید...* *رضا جانباز جبهه وجنگ بود آنقدر از زمان جنگ زخم بربدن داشت که توان انجام کارهای شخصی رانداشت* *امید رضا بعداز خدا به همسری بود که همه زندگی رضا وتمام قد در خدمت رضا بود همسر رضا دچار تومور بدخیم مغزی شده بود و خوراک رضا اشک ریختن در تنهایی بود* *دکترهای ایران بعداز mri وسی تی اسکن از مریم همسر رضا قطع امید کرده بودند وهیج پزشکی حاضر به جراحی مریم نبود مریم ذره ذره آب میشد و این رضا بود که روزی صد بار از غصه مریم میمرد و زنده میشد* *پزشک بیمارستان وقتی اشکهای رضا را دید دلش سوخت و از طریق علی دایی پرونده پزشکی و شرح حال مریم را برای سمیرا دختر پروفسور سمیعی ایمیل کرد* *در شرح حال مریم اینگونه نوشت(مریم همه امید رضاست و رضا از جانبازان جبهه وجنگ است ) بعد از چند روز جواب ایمیل آقای دکتر اینگونه آمد:* *جناب آقای دکتر: غده داخل سر مریم بدخیم است و بنده بیست و دوم ماه آینده برای جراحی ایشان به ایران خواهم آمد* *پزشکان و پرستاران این ایمیل را سرکاری میدانستند ومیگفتند پرفسورسمیعی همیشه دراروپاست و آنقدر آدم مذهبی ومقیدی نیست و به شوخی به رضاگفتند:* *پروفسور سمیعی کجا و اینجا کجا؟ و یاحتی اگر بیایدکه احتمالش صفر است خرج عمل مریم راچه کسی خواهد داد اما رضا امیدش به خدا وائمه اطهار بود* *بیست ودوم ماه نزدیک ظهر بود که در کمال تعجب پروفسورسمیعی همراه با پسرش پروفسور امیر سمیعی باکیفی ساده دردست وارد بیمارستان شد او از هانوفر آلمان آمده بود و پس ازعرض سلام قبل از اینکه قهوه بنوشد گفت: مریم کجاست؟ دکتر گفت: مریم در بیمارستان در فلان بخش بستری است پروفسور گفت سریعا اطاق عمل را آماده کنید و مریم رابه اطاق عمل ببرید. سریعا اطاق عمل آماده و مریم منتقل شد* *از طریق تماس به رضا خبر دادند پروفسور برای عمل آمده است اما رضا گفت اصلا طاقت ندارم و به بیمارستان نمی آیم وقتی پروفسور در اطاق عمل رسید، گفت پس رضا کجاست؟ دکترگفت رضا نیامده پروفسورگفت:* *تا رضا نیاید به هیچ وجه دست به تیغ نمیبرم ومریم راعمل نمیکنم رضامجبوربه آمدن شد عده ای می گفتند دکتر سمیعی میخواهد درمورد خرج عمل با رضا صحبت کند و عده ای میگفتند میخواهد از او رضایت قبل از عمل بگیرد رضا* *وقتی وارد بیمارستان شد پروفسورسمیعی جلوآمد و درحالی که رضا روی ویلچر نشسته بود شروع به بوسیدن دست و پای رضا کرد و فقط یک جمله گفت:* *کاری که شما و امثال شما کرده اید از کار من و امثال من خیلی با ارزشتر است.* *پروفسور وارد اطاق عمل شد و مریم را شخصاعمل کرد و بدون دریافت هیچ هزینه ای بیمارستان را ترک کرد* *پروفسورسمیعی در جواب خبرنگاری که در مقابل بیمارستان از او پرسید هدف شما از این کار چه بود گفت:* *(پروفسور فرمودند: خواستم به مردم ایران بفهمانم درمقابل مقام جانباز پروفسورسمیعی هم عددی نیست وخوشحالم گوشه ای از دریای زحمات این جانباز را جبران کردم.* *اميدواريم قدرشناس شهدا وجانبازان باشيم.* *راوی:محمد ناطقی لاری*