خنده ای که به اشک تبدیل شد! امتحاناتم نزدیک بود. برای اینکه بیشتر از وقتم بهره ببرم به کتابخانه عمومی رفتم. اما امان از دست بچه هایی که به بهانه درس، ولی برای شیطنت به کتابخانه می آیند!! از قضا همون ایام هم چند نفر دانش آموز دبیرستانی که با هم رفیق هم بودند؛ آمده بودند کتابخانه!! هرچه کردم نشد که تمرکز کنم!! سرو صداشون از حد گذشته بود و بمب خنده ی آنها هر از چند گاهی سکوت سالن مطالعه را در هم میشکست! نگاه معترضانه اطرافیان و تذکرات متصدی کتابخانه هم اثر نکرده بود! یک لحظه راهکاری به ذهنم خطور کرد!! کتاب داستانهایی از سیره بزرگان؛ که قبلا از کتابخانه گرفته و مطالعه کرده بودم را؛ مجددا از مخزن کتاب تحویل گرفتم. با تبسم رفتم سراغ همون بچه ها!! به هر کدومشون یک شکلات کاکاوئی دادم و تقاضا کردم صفحه ۹۵ را با هم بخونیم! داستان سیره عملی یکی از علمای بزرگوار شیعه بود؛ که شبها وقتی برای نماز شب برمیخواست، برای اینکه کسی از خواب بیدار نشود و حق الناسی به گردنش نباشد، کف نعلین خود را نمد چسبانیده بود! و عالمی دیگر؛ برای جلوگیری از سرو صدای آب هنگام وضو، ابری تهیه و زیر شیر آب میگذاشت!... این مطالب روی یکی از اونها خیلی تاثیر گذاشت و اشک در چشمانش حلقه زده بود. حال او باعث شد دوستانش هم ابراز شرمندگی کنند. 💝💝 تاثیر گذاری بر نوجوان ها؛ به دلیل قرار گرفتن در دوران بلوغ و خلقیات و روحیات خاص این دوران، بسیار سخت هست و نصیحت کردن و تذکر دادن...تاثیر چندانی نداره و گاهی اونها رو لجوج تر میکنه... در این موارد؛ پیشنهاد مطالعه ی کتاب، روش بسیار موثری هست. حتما از این شیوه استفاده کنید. شما هم به آمرین بپیوندید 🔻🔻 📱eitaa.com/khaterate_aamerin http://aamerin.ir