❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣5⃣ صبح هدی با صدای بلند خداحافظی کرد.... ایوب با چشم هدی را دنبال کرد تا وقتی در را ب هم زد و رفت مدرسه ... گفت"شهلا،هیچ دقت کرده ای ک هدی خیلی بزرگ شده؟" هدی تازه اول راهنمایی بود خنده م گرفت.... "اره خیلی بزرگ شده،دیگه باید براش جهیزیه درست کنم" خیلی جدی نگاهم کرد... "جهیزیه؟اصلا......انقدر از این کاسه و بشقابی ک ب اسم جهاز ب دختر میدهند بدم میاید....ب دختر باید فقط کلید خانه داد ک اگر روزی روزگاری  مشکلی پیدا کرد ،سرپناه داشته باشد..." -اووووه ،حالا کو تا شوهر کردن هدی؟چقدر هم جدی گرفتی!" دستش را گذاشت زیر سرش و خیره شد ب سقف "اگر یک روز پسر خوب ببینم،خودم برای هدی خواستگاریش میکنم" صورتش را نیشگون گرفتم"خاک بر سرم.....یک وقت این کار را نکنی...ان وقت میگویند...دخترمان کور و کچل بوده" خنده اش گرفت...."خب می ایند میبینند میبینند دخترمان نه کور است و نه کچل....خیییلی هم خانم است" میدانستم ایوب کاری را ک میگوید" میکنم"،انجام میدهد... برای همین دلم شور افتاد نکند خودش روزی  پا پیش بگذارد.... عصر دوباره تعادلش را از دست داد..... اصرار داشت از خانه بیرون برود...التماسش کردم فایده ای نداشت.... محمد حسین را فرستادم ماشینش را دستکاری کند ک راه نیوفتد.... درد همه ی هوش و حواسش را گرفته بود.... اگر از خانه بیرون میرفت...حتی راه برگشت را هم گم میکرد.... دیده بودم ک گاهی توی کوچه چند دقیقه مینشیند و ب این فکر میکند ک اصلا کجا میخواهد برود... از فکر این که بیرون از خانه بلایی سرش بیاید تنم لرزید ... تلفن را برداشتم.... با شنیدن صدای ماموران ان طرف،بغضم ترکید... صدایم را میشناختند.... منی ک ب سماجت برای درمان ایوب معروف بودم،حالا ب التماس افتاده بودم..."اقا تو را بخدا...تو را ب جان عزیزتان...امبولانس بفرستید...ایوب حال خوبی ندارد...از دستم میرود آ.....میخواهد از خانه بیرون برود" -چند دقیقه نگهش دارید،الان می اییم چند دقیقه کجا ،غروب کجا...... از صدای بیحوصله ان طرف گوشی باید میفهمیدم دیگر از من و ایوب خسته شده اند و سرکارمان گذاشته اند.... ایوب مانده بود خانه ولی حالش تغییر نکرده بود... دوباره راه افتاد سمت در"من دارم میروم تبریز،کاری نداری. .. ادامه دارد...✒️ منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada