‌ 💠بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠 یا رفیق من لا رفیق له...🍃 راوی:پدر شهید قسمت6⃣ 🍃در روستاهای اطراف قوچان به دنیا آمدم. روزگار ما به سختی می گذشت. هنوز چهار سال از عمر من نگذشته بود که پدرم را از دست دادم. 🍃سختی زندگی بسیار بیشتر شد. با برخی بستگان راهی تهران شدیم. یک بچه یتیم در آن روزگار چه می کرد؟ چه کسی به او توجه داشت؟ زندگی من به سختی می گذشت.چه روزها و شبها که نه غذایی داشتم نه جایی برای استراحت.تا اینکه با یاری خدا کاری پیدا کردم . 🍃یکی از بستگان ما از علما بود. او از من خواست همراه ایشان باشم و کارهایش را پیگیری کنم.تا سنین جوانی در تهران بودم و در خدمت ایشان فعالیت می کردم. این هم کار خدا بود که سرنوشت ما را با امور الهی گره زد. فضای معنوی خوبی در کار من حاکم بود. بیشتر کار من در مسجد و این مسائل بود. 🍃بعد از مدتی به سراغ بافندگی رفتم. چند سال را در یک کارگاه بافندگی گذراندم. با پیروزی انقلاب به روستای خودمان برگشتم. با یکی از دختران خوبی که خانواده معرفی کردند ازدواج کردم و به تهران برگشتیم. ادامه دارد... منبع: کانال سنگر شهدا 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 @khatere_shohada