❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠
#خاطرات_شهید_احمد_اعطایی
✫⇠قسمت: 3⃣
✍ به روایت همسر شهید
🍀آرزویش، شهادت بود. همیشه میگفت: «برایم دعا کن تا شهید شوم.» برایم خیلی سخت بود ولی به قدری زیاد میگفت که بعد از نمازها، دعا میکردم همسر و فرزندانم عاقبت به خیر و شهادت در رکاب اسلام نصیبشان شود، ولی هیچ وقت، فکر نمیکردم که دعا کنم و شهید بشود.
🍀زمان اغتشاشات فتنه سال 88 اوایل ازدواجمان بود و او حدود یک ماه خانه نبود و به من هم نگفته بود کجا رفته است. زمانی که برگشت از آنجایی که دندانش آسیب دیده بود، متوجه شدم برای انجام ماموریت رفته بوده.
🍀از همان روز اول ازدواج، با هم عهد بستیم که به هم، تو نگوییم و همدیگر را با احترام و «شما»، صدا بزنیم و من همیشه به ایشان، احمدآقا میگفتم. اگر مواقعی که خیلی هم کم بود یادمان میرفت که به هم شما بگوییم، سریع همان لحظه اصلاح میکردیم.
🍀احمدآقا علاوه بر این که پاسدار بود، در مسجد محل فعالیت داشت. کتابهای فراوانی مثل کتابهای اخلاقی، عرفانی و سبک زندگی، خیلی مطالعه میکرد.
🍀به قدری به حضرت آقا ارادت داشت و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود «هر که دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان» و میگفت: «کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت(ع) و همه اینها به هم وصل هستند...
ادامه دارد
منبع:
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/02/08/1051435/
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
@khatere_shohada