6⃣ در دنيايى كه شب و روز و بهار و پاييز و زمستان و تابستان با هم است، 🔺نمى‏توان از شب رنجيد، كه روز در راه است. و 🔺نمى‏توان به روز دل‏خوش بود، كه گرفتار شب است. 🔺نمى‏توان در بهار غزل‏خوان شد، كه پاييز در راه است. و 🔺نمى‏توان در پاييز غصّه‏دار ماند، كه بهار مى‏آيد. پس در اين‏ دنياى بى‏آرام‏، 🔺نمى‏توان نشست. 🔺نمى‏توان مغرور و مأيوس بود. آن‏ها كه شب و روز را و بهار و پاييز را مقصد گرفته‏اند، هر دو به پوچى مى‏رسند. و آن‏ها كه حركت را و كوچ را و رحيل را فهيمده‏اند و بانگ رحيل را شنيده‏اند، آماده‏اند و بهره‏بردار. اين‏ها در رنج، راحت هستند و ديگر به انتظار موقعيت‏هاى خوب نيستند؛ كه فهميده‏اند بايد در هر موقعيت، كارى كرد و بهره‏اى برداشت. به‏جاى‏ موقعيت و امكانات‏، به‏ موضع‏گيرى‏هاى مناسب‏ روى آوردند. 📗نامه هاى بلوغ. ۸۰ 🌷🇮🇷🌷