بسم الله الرحمن الرحیم
پرستوی عاشق
بهمن سال 62 بود ایام دفاع مقدس و جنگ تحمیلی طلاب و روحانیون هم مانند سایر مردم به نوبت براساس لیست دفاتر شهریه به جبهه ها اعزام می گردیدند. در تابلوی اعلانات مدرسه فیضیه چشمم به نام علی صفایی حائری افتاد که در وسط لیست اعزام شوندگان به جبهه جای گرفته بود، برایم جالب بود خودم را به منزل آن مرحوم رسانیدم و با کمی مطایبه و مزاح خبر را رساندم، حالش تغییر کرد گویا مدتها بود منتظر چنین خبری بود، شوق رحیل در چهره اش هویدا بود ، با مرگ مأنوس بود و مهربان، او طالب بهترین مرگ بود سنگینی خون را در رگهایش احساس می کردو طالب مرگی سرخ بود. کلام مولی امیرالمومنین علی علیه السلام سرود آشنای لبانش بود:
وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِىطالِبٍ انَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْىِ أُمِّهِ. علی به مرگ از کودک به پستان مادر نزدیکتر است.
میگفت: چه شبهایی که تا صبح بیدار ماندم و در انتظار راهی بودم که به مرگ و شهادت روی بیاورم...
وقتی که مشتاق زندگی هستی، دعوت شهادت گوشت را پر میکند اما به روی خود نمیآوری و وقتی که در انتظار شهادت و حضور مرگ هستی باید زندگی را تحمل کنی و آن را آبستن کنی.
... ای زندگی آبستن!!
اکنون مرگ تو شهادت است که تو در مرگت ادامه داری
از اوایل جنگ کشش جبهه در وجودش بود ولی میگفت شرایط خاص من از خیلی چیزها جدایم ساخته اگر به جبهه میرفت مارک میخورد و اتهام شهید دزدی و سازمان دادن به نیروهای پراکنده و... .
نرفتن هم بدون اتهام نبود، ضد انقلاب و ضد ولایت و هزار ضد دیگر!
حال با اعلام شدن اسمش برای اعزام به جبهه زمینه خوبی برایش فراهم گردید و غریبانه و تنها ولی مبتهج و مشتاق چون پرستوی عاشق برای شهادت پرگشود.
عبداللّه عرب زاده
ادامه دارد....