هدایت شده از گیلان پرس
بین فهمیدن و نفهمیدن فاجعه فرق هر معامله بود بر اساس گواهی تاریخ جهل مردم همیشه مسأله بود * چه سقوطی، عجب عقبگردی چه فنا رفتنی، عجب دردی مرگ بر هرچه عافیت‌طلبی مصلحت‌های من درآوردی هدف ما (چگونه رفتن) بود ما ولی جاده را فقط رفتیم از همینجا سوال می‌پرسم: ما کجا راه را غلط رفتیم؟ آنقدر از مسیر پرت شدیم مانده‌ایم از کجا افول کنیم بعد ما هم کسی نخواهد برد اگر این باخت را قبول کنیم ادبیات (منفعل بودن) با مراعات ما نظیر گرفت هرچه در ساختار غرق شدیم شهر فرمِ لباس زیر گرفت درد ما گرچه درد واجب بود این وسط چوب مستحب خوردیم فکر کردیم: چون خدا با ماست... (از همان نقطه هم رکب خوردیم) زخم ما بازتر از این فهم است که در این درد مختصر بشود کاش در ذهن خود قیام کنیم پیش از آنی که دیرتر بشود * راه را با غرض بریدند و آب را نیز با هدف بستند خودمانیم... روبه روی امام لقمه‌های حرام صف بستند کربلا یک پدیده بود ولی نکته‌هایی مگو در این بین است مثلاً: کربلا خلاصه‌ای از جمل و نهروان و صفین است کوفه در متن نامه بیعت کرد پشت مسلم چرا نماز نخواند تازه فهمیده‌ام چرا زینب روضه‌اش را زیاد باز نخواد اسرا توی کوفه خیره شدند شأن الهکم التکاثر را خوک‌ها (‌توی کوچه می‌رقصند) گرگ‌ها (می‌کشند چادر را) تازه فهمیده‌ام به غیر یزید چه کسی با حسین در جنگ است که چرا توی ظهر عاشورا نقش قاضی شریح پر رنگ است حل شدن در سپاه ابن زیاد یک فرایند انتخابی بود شمر هم قبل اینکه شمر شود یک جهادیِ انقلابی بود پسر سعد با همین توجیه دین خود را قمار گندم کرد هرکه از ظهر کربلا جا ماند آخرش راه قدس را گم کرد مرتضی عابدپور لنگرودی 🆔 @Gilan_Press