😱😳👇 بعد از شهادت اینقد زندگی ما سخت بود اینقد فشار زندگی زیاد بود😔 تا یک روز بچم داشت تو تب میمرد😓.بچه رو بغل کرده بود هر کاری کردم نمیتونستم آرومش بکنم دیگه اعصابم خراب شد شروع کردم با روح دعوا کردن😒 گفتم خیلی نامردی خودت رفتی به بهشت رسیدی آسوده شدی منو با این بچه‌ها مشکلات تنها گذاشتی😞 لااقل مرد بیا چند دیقه بچه مریضت داره میمیره بیا بغلش کن😭! دیگه خوابم نبرد😣 مطمئنم ولی در حالتی بین خواب و بیداری دیدم آمد☺️ و بچه را از من گرفت نوازشش کرد دو سه بار دست کشید به سرش🙂 بعد داد دست من و رفت به خودم آمدم دیدم بچه تبش قطع شده به خودم گفتم این حالت حتما از نشانه های قبل از مرگ بچه است😔. خیلی ترسیدم آفتاب که زد بی قرار و گریان😢 بلند شدم رفتم دکتر.دکتر گفت: خانم این بچه که چیزیش نیست اوردیش اینجا، بردار ببرش.فهمیدم اومده😭💔 راوے:همســـرشهید ❤️ @kheiybar 🔴کپی ممنوع