هدایت شده از مهاجر
چون انقلاب اسلامی ایران، دینی است و رهبری علمای دین در این انقلاب، نقش مهمی بوده است، دچار انحراف نشده است. اگر غیر از این بود و خوشبین بودیم كه دشمن هم آن را شكست نمی‌دهد و حادثه‌ای هم برای پیكره و ظاهر انقلاب پیش نمی‌آید، نهایتاً از داخل منحرف می‌شد. مثلاً با ابرقدرتها می‌ساخت؛ با این و آن كنار می‌آمد و از درون می‌پوسید و شعارهایش از بین می‌رفت. چه چیز مانع از بروز چنین مشكلاتی برای انقلاب اسلامی شد؟ مسلماً دینی بودن انقلاب و رهبری علمای دین و رهبری دینی نگذاشت كه انقلاب از مسیر صحیح خود منحرف شود؛ كمااین‌كه در بعضی كشورهای دیگر هم انقلابهایی شده بود، ولی به مرور منحرف گردید. پیش از این، در كشور خود ما، انقلاب مشروطیت بود. اما بعد از پیروزی، هنگامی كه علما را كنار زدند، از مسیر منحرف شد و مشروطیت به جایی رسید كه رضاخان قلدر،فردی كه ضد همه‌ی آرمانهای مشروطه خواهی بود، به حكومت رسید. اگر انقلاب اسلامی ما هم تحت رهبری دینی نبود،سرنوشتی چون انقلاب مشروطیت پیدا می‌كرد. هر انسان هوشمندی، وقتی توجه می‌كند كه اولاً شروع این نهضت و پیروزی آن، ثانیاً بقای جمهوری اسلامی و مضمحل نشدن آن و ثالثاً مستقیم حركت كردن جمهوری اسلامی و انحراف نشدن آن، به بركت دین و رهبری دینی است، پشت سر آن، یك نكته‌ی دیگر را هم می‌فهمد و آن نكته این است كه دشمنان انقلاب اسلامی، چه در خارج و چه در داخل، سعی می‌كنند دین و رهبری دینی را از این انقلاب بگیرند. روحانیت، عنصر اصلی در مبارزات پانزده‌ساله‌ی منتهی به پیروزی انقلاب و سپس در تشکیل نظام مقدس اسلامی و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پُرشور ملت ایران در برابر تهاجمهای گوناگون دشمنان و پیش از این‌ها و در طول قرنهای متمادی، عامل اصلی حفظ معارف اسلامی و ایمان عمیق و صادقانه‌ی ملت ایران به مکتب حیات‌بخش اسلام و رشد تفکرات دینی در همه جا بوده است. حضور روحانیون متعهد و مبارز در مرکز مبارزه با رژیم دست‌نشانده‌ی امریکا بود که قشرهای گوناگون مردم را به صحنه‌ی مبارزه کشانید و مبارزه را شکل عمومی و مردمی بخشید. در همه‌ی حوادث بزرگی که ملت ایران یکپارچه در آن شرکت جسته‌اند مانند نهضت مشروطیت و قیام تنباکو نیز حضور علمای دین در پیشاپیش صفوف، تنها عامل این حضور عمومی بوده است. استعمارگران انگلیسی، با درک همین حقیقت بود که انهدام جامعه‌ی روحانیت را مقدمه‌ی لازم برای ادامه‌ی حضور استعماری خود در ایران دانستند و به وسیله‌ی عامل دست‌نشانده‌شان رضا خان در سالهای ۱۳۱۳ به بعد، نقشه‌ی محو روحانیت را شروع کردند و در آن سالها دست به فجایعی نسبت به علمای عالی‌مقام و حوزه‌های علمیه زدند که در تاریخ ایران، پیش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسفانه شرح این فجایع و ماجرای مقاومت مظلومانه‌ی علما و طلاب در آخرین سالهای حکومت رضا خان قلدر، به‌طور کامل تدوین نشده و در معرض اطلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عینی که بحمد اللّه هنوز تعداد آنان کم نیست به وسیله‌ی افراد و مؤسسات مسئول، با همتی مردانه گردآوری شود. آزادگی روحانیون و علمای دین و عدم نفوذ قدرتهای داخلی و جهانی در آنان، موجب آن بوده است که قلدران و حکمرانان خودسر، هیچ‌گاه نتوانند این مجموعه‌ی ربانی را از سر راه مفسده‌جویی‌ها و خیانتهای خود بردارند و اگر جمعی از معممینِ سرسپرده و آخوندهای درباری، به طمع حطام ناپایدار دنیا، بر سر سفره‌ی ستمگران نشسته و قولًا و عملًا آنان را تأیید کردند، اکثریت علما و روحانیون و فضلا و طلاب جوان، در حصار مناعت و پرهیزگاری و پاک‌دامنی باقی مانده و اراده و توان مبارزه‌ی صادقانه و قدرت‌مندانه را حفظ کردند و اعتقاد راسخ به روحانیت شیعه را در دل آحاد مردم، زوال‌ناپذیر ساختند. جامعه‌ی روحانیت به همین دلیل، همواره آماج تیرهای زهرآلود خصومت و غرض‌ورزی دشمنان گوناگون و استعمارگران و بیگانگان و بیگانه‌پرستان بوده و به مثابه‌ی دشمن درجه‌ی یک آنان تلقی شده است. تبلیغات خصمانه و برنامه‌ریزی‌شده‌ی حکومت پهلوی و سیاستهای ذی‌نفوذ در ایران در طول پنجاه سال بر ضد قشر روحانی که ماهیتی صددرصد استعماری داشت، در دوران رضا خان و نیمه‌ی اول دوران محمّد رضا، آزمایش سختی برای علمای دین بود و جامعه‌ی روحانیت بحمد اللّه از این آزمایش سربلند بیرون آمد.