🌱 اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ 🌱
«جوادِ آمریکایی»
✍🏼 امروز انگار روز متفاوتتری بود!
نزدیکی ظهر بود که پس از ساعاتی پر از استرس و هیجان و شوق وصال، بلاخره پسری با پوستی سفید و موهایی بور و چشمهای درشت و آسمانی رنگ با ابروانی کمانی، با جثهای ریز، چشم به جهان گشود.🪴
..
شبیه هیچ کدام از اعضای خانواده نبود.
ذکر لب همه «لاحولولاقوةالابهلله»
بود و نه چیز دیگری!
نوبتی هم که باشد نوبت اسم گذاری بود! مادر تصمیم گرفت که به یاد پسر ارشد جواد، نام این یکی را هم جواد بگذارد.
..
و اینگونه شد که نام جواد ملکان متولد مشهد در ثبت احوال به تاریخ دهم خردادماه ۱۳۴۹، ثبت شد.
🔹جواد دومین پسر خانواده بود.
اما با تمام برادرهای قبل و بعد خودش فرق داشت!
در حالی که روحیهی پسرانهاش را حفظ میکرد کاملا مهربان بود و چیزی جزء محبت در دلش پیدا نمیشد.
با اینکه به سن نوجوانیاش پا گذاشته بود اما جثه و هیکلش هیچ تغییری نکرد!
انگار همان جوادِ ریز و کوچک مانده بود و فقط قد بلند کرده بود؛
و به همین دلیل لباس مناسبی برای جواد
پیدا نمیشد که سایز و فیتِ تنش باشد.
✍🏼 همیشه باید در لباسهایش دستی برده می شد و اندازوراندازی صورت میگرفت تا تن جواد در آن جا میگرفت! برای همین جواد تصمیم گرفت که آموزش خیاطی ببیند تا بتواند همان لباسی که دلش میخواست و توی هیچ بازاری پیدا نمیشد برای خودش بدوزد.
..
با اینکه تمام پسرهای نوجوان اهمیتی به سر و وضعشان نمیداند اما جواد آدم منظمی بود و به نظافت خودش و اراسته بود خود و لباسهایش اهمیت میداد و همیشه در تمیزی زبانزد بود. 🌿
🔹آن لباس مرتب و کت قهوهای رنگی که باب دلش بعد آموزش خیاطی دوخته بود و مقدار پول حقوقش را که به کفش فوتبالی نو و تازه داده بود با آن موهای بور و چشمان آسمانی رنگ، جواد را آدم متفاوتتری کرده بود.
این تیپ انقدر به او میآمد که در سن نوجوانیاش بین دوستان خود به
«جواد آمریکایی» معروف شده بود.
..
اما جواد خوش تیپ! 🍃
یک جوان پر از جرعت در لایههای زیرین شخصیت خودش پنهان کرده بود که فقط شبها و نیمهشبها میتوانستی به آن پی ببری...
✍🏼 آن هم طی مسافتی از مسجد موسی بن جعفر(ع) تا خیابان وحید که وظیفهاش شبانه پاس دادن بود.
..
جواد جرعت را در هیکل ریز نمیدید و بیشتر در رفتار و اخلاق مردانهگی خودش را جست و جو میکرد...