|خاطره‌شہدا🕊| ────── یهومیومدمیگفت: «چراشماهابیکارید⁉️»😑 میگفتیم: «حاجی! نمیبینےاسلحہ‌دستمونہ؟!یاماموریت‌ هستیم‌ومشغولیم؟!»🤦🏻‍♂° .میگفت: «نہ‌..بیکارنباش! زبونت‌بہ‌ذکرخدابچرخہ‌پسر...🍃° همینطورکہ‌نشستےهرکارےکہ‌میکنے ذکرهم‌بگو :)»📿 وقتےهم‌کنارفرودگاه‌بغداد زدنش😔 ‌تۅ ماشینش‌کتاب‌دعاوقرآنش‌بود ..🎈🖇 . ☁️⃟🍁¦⇢ 🌱 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•