#شکاک ۶
احد شرمنده بود بهش گفتم باید طلاقمو بدی من نمیتونم تحملت کنم شرمنده گفت توروخدا اینکارو نکن من همه چیزو درست میکنم
اصلا ازش خوشم نمیومد بخاطر حال عسل مجبور بودم تحملش کنم که حال دخترم بدتر نشه اما باهاش صحبت نمیکردم احد تمام تلاششو میکرد که نظرمو جلب کنه دیگه نه شکاک بود نه خسیس حتی دیگه کتکمم نزد اما من حالم ازش بهم میخورد تا اینکه یه روز وقتی عسل مدرسه بود احد به خونه اومد خواستم من برم بیرون که باهاش زیر یه سقف نمونم اما دستمو گرفت و گفت وایسا از وقتی یادمه ترس از دست دادنتو داشتم و تبدیل شد به اون وضعیت که مدام عذابت میدادم نبخاطر خودم بخاطر عسل فقط یه فرصت بده تا یه زندگی خوب بسازیم بخدا خودمو درست میکنم
با اینکه دلم نمیخواست بهش فرصت بدم اما بخاطر دخترمون کوتاه اومدم و قبول کردم که با هم زندگی کنیم و منم دیگه باهاش حرف میزدم کم کم که عسل دید رابطه ما خوب شده و آرامش به خونمون اومده اونم حال روحیش بهتر شد
الان دیگه چند سال گذشته زندگیمون عالی شده و مشگل روحی عسل هم خوب شده خداروشکر میکنم برای همه چیز
پایان
کپی حرام