خیلی سالِ پیش یھ همچین شبی تو یھ کوچه‌ای پشتِ یھ درِ سوخته‌ای مولا کنجِ خونه سجاده پهن کرده کنارِ بسترِ زهراش .. یھ نگاه بھ آسمون یھ نگاه بھ جگرگوشه‌ش کھ گاهی از درد پهلو بھ پهلو میشه ..😭😭 ولی هنوز نفس میکشه هنوزعطرِ نفساش پیچیده تو خونه‌ی‌علی هنوزم گل داره باغچه ی خونه‌ی‌علی هنوزم نور داره چراغِ خونه‌ی‌علی داره دعا میکنه .. امید هست و طاقتِ فراق نیست .. خیلی سال پیش یه همچین شبی تو تاریکیِ شب یھ عاشق داره برای آخرین بار بھ معشوقش نگاه میکنه یھ پهلوون داره واسه قوتِ زانوهاش اشک میریزه داره واسه موندنش .. واسه خوب شدنش دعا میکنه خیلی سال پیش ، یه همچین شبی تو یه کوچه‌ای؛ پشتِ یه درِ سوخته‌ای... ...😭😭💔 ‌•🥀🖤•