نوشته سردر کرسی و سردر لاهوت دعا برای فرج کن سحرزمان قنوت بدون لذت همسایگیِ حضرت دوست چه فرق میکند اصلاً بهشت با برهوت سپید گشت دو چشمش ز گریه چون یعقوب جوان منتظری که ز هجر شد فرتوت برای شستن روحت به دوست عرضه بدار تبرکاً برسان قطره ای ز آب وضوت ** میان روضه ی عباس، چشم مان به در است که گفته است می‌آید بدون شرط و شروط همیشه یاد ابالفضل کن در این دنیا چه در زمان صعود و چه در زمان سقوط چه قدر نیزه به تشییع پیکرش آمد به عزت و شرفِ ؟ نه ! به خنده و کف و سوت امان گریه برید از غم امان نامه نداشت شمر حیا پیش صاحب جبروت به ساحتی که ندارد در او تحیر راه چه شد که شد ز تماشای جسم او مبهوت برای خاطره اش، زنده کرد چوبه ی تیر دوباره یاد تنی را که دوخت برتابوت شعر از گروه