در گذر از کوچه پس کوچه های شهر که چشمم به نام زیبای تو بر سر هر کوچه ای می افتد آوای دلنشین تو در گوش دلم طنین انداز می شود که ای که از کوچه ما می گذری ، اندکی صبر که با تو حرفها دارم به گوش ساکنان این دیار که این روزها در آتش فتنه کینه توزانه منافقان کوردل انقلاب که سعی در براندازی حکومت اسلامی مان دارند، می سوزد ،برسان که کوچه های شهر به نام ما شهدا مزین شده که بدانید از گذر سرخی خون ماست که می توانید به سلامت به هر منزلی برسید و فراموش نکنید که ما برای اینکه آرامش و امنیت قرین ثانیه ثانیه زندگیتان شود رنج غربت و دوری از عزیزان دلمان را به جان خریدیم در حالی که می توانستیم عصای دستان لرزان پیر پدرمان و قوت قلب مادرمان و سنگ صبور خواهر و حامی برادرمان در روزهای سخت زندگی باشیم ام به محض اینکه سرزمین ابا اجدادی مان مورد تهاجم حملات سنگین و بی وقفه دشمن متجاوز قرار گرفت و در یک کلمه اسلام و انقلابمان به خطر افتاد درنگ و سستی را جایز نشمردیم لذا پشت پا به همه ارزوهای خویش زدیم و دست از جان شسته ، اهل و عیال و خانمانمان در شرایط سخت زندگی تک و تنها رها کردیم چرا که در پی آرمان بزرگتری بودیم همان آرمان والایی که این روزها به زیبایی هر چه تمامتر توسط شهید آرمان علی وردی به اوج و تعالی والای خود رسید ، شهید والامقامی که از شکنجه های جانکاه و دردناک و وحشیانه دشمنان داخلی نهراسید و همچون میثم تمارمولا علی علیه السلام لعن ولی فقیه خویش نگفت و جام شیرین شهادت را سر کشید ، اری شهید آرمان علی وردی و دیگر شهدای امنیت ملی ، حقیقت کلام مولا علی علیه السلام را دریافتند و به آن عمل کردند، انجایی که مولا علی می فرماید: هرکس در پیروی از رهبری خویش در خواب و غفلت باشد با لگد دشمن بیدار می شود لذا برای تحقق این کلام مولا بود که ما شهدای جنگ تحمیلی همچون شهدای مظلوم مدافع حرم و مدافع سلامت و شهدای امنیت ملی ، جامه رزم پوشیدیم و بخاطر دفاع از خاک و آب و نوامیس وطن ، همه تن و جان لبیک گویان به ندای هل من ینصرنی پیر جماران رهسپار جبهه های نبرد حق علیه باطل شدیم آوای حقگویت ای شهید به خون خفته بر جان دلم نشست و این سخن زیبا برایم تداعی شد که تو ای شهید بند پوتین ات را محکم بستی که گره روسری ها وا نشود پس محکمتر کهنه چادر ساده ام را در دست گرفتم که سرخی خونت را با سیاهی چادرم به امانت بگیرم و با این سیاه چادرم ضربه کوبنده و مهلکی بر تندیس پوشالی کاخ سفید دشمن زنم این سیاه چادری که بر سر دارم را به خون تویی مدیونم که همواره قصه حجاب فاطمی را درگوش مادر و خواهرت نجوا کردی، بعد رفتنت هم همه بانوان سرزمینت را به حجاب فاطمی و زینبی ملزم کردی و گفتی بانوان سرزمینم بدانند که دشمن از سیاهی چادر تو بیشتر از سرخی خون من شهید می ترسد تو همان کسی هستی که دلبرانه هایت را تنها خرج خدای خویش کردی و خدا نجواهای عاشقانه ات و سوز و گدازهای نیمه شبهایت را شنید و در معامله ای شیرین تو را به سوی خویش فرخواند و تو چه زیبا و رها و سبکبال سوی محبوبت پر کشیدی این قلم ناچیز شعر من ناتوان تر از ان است که بتواند رقص دلبری ات در بارگاه الهی را بر پیکره نحیف کاغذ به تصویر بکشد . اما با همین قلم ناتوان می گویم که : هر قطعه ای از خاک وطن جگر گوشه مادری بر زمین افتاد تا وطن از لوث چکمه های خونین دشمنان قسم خورده پاک شود هر گوشه ای از وطن جوانی برومند و غیور به خون خود غلطید تا نوامیس وطن در پناه پدران و برادران باغیرت خود، طعم خوش یک زندگی معمولی داشته باشند هر گوشه از وطن یک عصای پیری پدری هم آغوش خاک شد تا هر پدری مطمئن شود کسی یارای تعرض به حریم شخصی زندگی تک تک اعضای خانواده دوست داشتنیش را ندارد و با خیالی اسوده و راحت در پی کسب روزی در بیرون از کاشانه خویش به سر ببرد @kolbee