#سرگذشت_مهرانا💫🌹✨
#پارت۱۰۵
حتی اگر از دوریت این دل بمیردعاشق همان است که فراموشی بگیرد
من درخطرم بی عشق
بی بال و پرم بی عشق
بی عشق جهان یعنــی یک چرخش بی معنـی...
نمیدونم چقدر بهش زل زدم و اون چقدر تو حس این آهنگ رو نوازندگی کرد و دلبری کرد
رادین فوق العاده ترین صدای جهان رو داشت
بهترین چهره رو ،روی کره خاکی داشت رادین همه چیز تموم ترین مرد بود.صدای آخر که از گیتار خارج شد سامره باشوق دست زد و گفت:
عالی بود ماکان عزیزم تو هنوز هم عالی گیتار میزنی
رادین با لبخنده نصفه نیمه ای تـشکر کرد
چاووش گوشیش رو که ویبره میزد از جیب خارج کرد و رو به سامره گفت:
کیهان بزرگه.. چی بگم؟
سامره لب باز کرد:
بگو سامره امشب خونه یکی از دوستاش میمونه خودم باز زنگ میزنم برای ماست مالی
به رادین نگاه کردم رنگ به رو نداشت با لبخند مزخرفم برای دلگرمیش سری از روی این که نترسه تکون دادم امشب رو خدا بخیر کن
چاووش اتصال رو زد و همون حرفا رو به بابای سامره زد
رادین من رو مخاطب قرار داد:
مهرانا؟
ناخواسته و بی اراده سریع گفتم:
جانم؟
که سامره و چاووش نگاهشون رو من زوم شد
معذب شدم و زیر لب عذر خواهی کردم
رادین با لبخند ادامه داد:
ساک باشگاهم رو از اتاقم میاری؟
کم کم باید برم باشگاه
با لبخند سری تکون دادم و بلند شدم
در حالی که دور میشدم صدای سامره رو میشنیدم :
ادامه دارد.....
🛖@kolbehAramsh🌱