💫🌹✨ خوب تقصیر خودش بود اون زخمای صورتش و اون کبودیا؟ رادین به زمین خیره شد: اصلن دست من نبودا.. پلک محکمی زدم رادین، آخ رادین هرطرف میزنم گله داره داستان رادینه چه کردی مهرانا کـــــولاک چشمام رو ریز کردم و نگاش کردم چرا انقدر دیر اومدی از باشگاه دیروز؟ رادین یه طرف لبش بالا رفت و زمزمه کرد تو خیلی باهوشی فقط نمیدونم چرا با این هوشت حافظت برنگشته بحث عوض نکن میگم چرا دیر اومدی؟هوووف کشید عجیب بود؛ این همه نترس شدن من در برابرش عجیـب بود پیش روانپزشک بودم پوزخند زدم و زمزمه کردم: چیکار کردی! چشماش چین خورد و آروم گفت: برو ... برو مهرانا! بزار به درد خودم بمـیرم زدم ناکارش کردم دختره رو دست گلت رو دیدم چاووش ببینه چی؟ اسمش رو نیار بخاطر توام که شده چاووش امروز باز پیداش میشه چشمام گرد شد و گفتم: بخاطر من؟ رادین لبخند زد و گفت: یعنی حالیت نشده چاووش ازت خوشش اومده این پسره کم داره هم سن بابامه رادین سر به زیر انداخت و گفت: همین هم سن بابات انقدد فدایی داره که من و سامره حیرون گیرش رو تواییم . در برابر دخترای اطرافش توهیچی ندارشونی... ادامه دارد..... 🛖@kolbehAramsh🌱