_اینجا جنگل ابره. یه بنده خدایی رو پیدا کردیم که ازمون عکس بگیره. بعد که از شمال برگشتیم آقا محمد حسابی از دستمون عصبی بود. چون گوشی هامون رو گذاشته بودیم رو سایلنت و اونم کارمون داشته
+آقا محمد؟این آقا محمد کیه که همش اسمش سر زبونای شماست؟
_فرمانده مونه
+آقا محمد(دستم رو زیر چونه ام زدم و قیافه متفکر ها رو به خودم گرفتم)آهان! همونی که اومده بود از من بازجویی کنه؟انگار من متهمم بعد تازه میخواد شماره شم داشته باشم!🥴
بی تفاوت در برابر چشم و ابرو بالا انداختن های بشری قیافه مسخره ای به خود گرفتم
+آقا وسط افکار من یهو دستشو زده رو میز بعد تازه بر میگرده میگه(صداشو تقلید کردم و اداشو در آوردم)خوبید؟
با شنیدن صدایی آشنا سرم بی اختیار به عقب برگشت و با دیدنش جا خوردم
_چه خبر خانوم کاظمی؟از این طرفا؟
+آقامحمد...!
ادامه در کانال زیر🤣
https://eitaa.com/joinchat/2195194034C296fc0916d