📔 رمان عبور از سیم خاردارهای نفس
📑 قسمت پنجاه و هشتم
📍آرام ادامه دادم
–انگار شما مادرا بهتر از هر کسی می دونید ما با هم فرق داریم.
–کاش یکی مثل خودمون رو می خواستی. شایدم حکمتیه که مادرش نخواسته، خب توام کوتا...
نذاشتم ادامه بدهد و گفتم :
–نگو مامان، حتی فکرش دیونم می کنه.
بلند شدم که به اتاقم بروم، مامان گفت :
–میوه بخور بعد.
دلخور گفتم :
–دیگه از گلوم پایین نمیره.
روی تختم دراز کشیدم و گوشی را دستم گرفتم. دلم گرفته بود و دلم می خواست این رابرایش بنویسم.
اول اسمش را صدا زدم، طول کشید تا جواب بدهد. نوشت :
–بله.
نوشتم :
–یه دنیا دلم گرفته.
چند دقیقه ای طول کشیدو پیام داد:
–می خواهید حالتون خوب بشه؟
نمی دانم چه اصرای داشت ضمیر جمع به کار ببرد. نوشتم :
ــ آره خب.
ــ با خدا حرف بزنید.
نوشتم:
–باشه، ولی دلم می خواست تو آرومم می کردی...
ــ حرف از محالات نزنید.
برایش شب بخیر فرستادم، ولی جواب نداد.
همانطور که دراز کشیده بودم آنقدر با خدا حرف زدم که خوابم برد.
دست هایم را توی جیبم گذاشته بودم و تکیه داده بودم به دیوار و به امدنش نگاه می کردم.
آنقدر دلتنگش بودم که نمیتوانستم چشم از او بردارم. با دوستش سرگرم صحبت بود. نزدیک که شد، نگاهش سُر خوردو در
چشم هایم افتاد، لبهایش به لبخند کش امد. تعجب کردم، احساس کردم چشم هایش برق می زنند.
لب زدم و با سر سلام کردم. او هم با باز و بسته کردن چشم هایش جواب داد. لبخندش جمع نمیشد. پر از انرژی مثبت شدم. کاش میشد دلیل خوشحالی اش را بپرسم.
گوشی را برداشتم و فوری پیام دادم ، تا دلیلش را بدانم.
حسی به من می گفت این خوشحالی اش مربوط به من است.
بعد از این که پیام دادم، منتظر جواب ماندم، ولی خبری نشد. از انتهای سالن استاد را دیدم که به طرف کلاس می آمد .
وارد کلاس شدم، نگاهمان به هم افتاد و اشاره ی نا محسوسی به گوشی ام کردم، و به او فهماندم که گوشی اش را چک کند.
بعد از این که استاد امد و شروع به صحبت کرد.
صدای پیامش امد. باز کردم نوشته بود :
–مامان گفت: برای آشنایی می تونید بیایید.
انگار دنیا را یک جا به من دادند. آنقدر خوشحال شدم که با صدای بلند، همانطور که به صفحه ی گوشی ام نگاه میکردم، گفتم :
–واقعا؟
سکوتی در کلاس حکم فرما شدو همه نگاهشان به طرفم کشیده شد. بی اختیار به استاد نگاه کردم و با نگاه سوالی اش مواجه شدم. فقط توانستم با همان لبخندی که روی لبم بود بگویم
عذر می خوام استاد، دست خودم نبود.