محل کارش شمال شهر بود .هرروز باکت و شلوا می آمد سر کار.با کت و شلوار قامت ورزش کاری اش بیشتر نمایان بود. یک رو. گرفته و ناراحت به نظرم رسید. رفتم سراغش. گفتم "ابراهیم چیزی شده؟" گفت "نه چیز مهمی نیست".گفتم "اگه چیزی هست بگو شاید بتونم کمکت کنم"سرش پایین بود. بعد از چند لحظه سکوت خیلی آرام گفت" چند روزی یه دختر بی حجابی توی محله بهم گیر داده.گفته تا تورو به دست نیارم ولت نمی کنم" اول چیزی نگفتم https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9