ادامه
اما بعدش زدم زیر خنده.ابراهیم سرش را بلند کرد و گفت"خنده داره؟"
گفتم"بابا ترسیدم. گفتم حالا چی شده؟" بعد هم نگاهی به قد و بالاش انداختم و گفتم"بااین تیپ و قیافه ای که تو برای خودت درست کردی خیلی هم عجیب نیست"
-یعنی چی؟یعنی به خاطر تیپ و قیافه ام اون حرف رو زده
-شک نکن
روز بعد که آمد روده به دلم نماند.سرش را تراشیده بود.خبری از کت و شلوار هم نبود. با همان قیافه آمدا بود سر کار. روز بعدش باسر و وضعی ژلودا تر آمد. شلوار کردی و دمپایی پوشیده بود.
چند وقت کارش همین بود تا با لاخره از دست دختره هم محله و وسوسه هایش راحت شد.
الگومون و شهدا قرار بدیم
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9