🔻خاطرات شهید علی پیرالوانی از زبان برادر گرامیشان ✨ همیشه خوشرو بود با اطرافیانش بااحترام وخوش اخلاق بود باخواهرهاخیلی مهربانتربودبااعضای خانواده هم بخصوص باپدرومادربااحترام وادب رفتارمیکرد ازبچگی هم سرکارمیرفت هیچوقت بیکارنمیموند اونموقع قبل ازرفتن به خدمت سربازی خرج خانواده رااون میداد..توکوچه ومحله هم باهمه احترام داشت ندیدم کسی ازش گلایه کنه ...اخرین باری که باهم صحبت میکردیم وهمدیگر رادیدیم روزی بودکه من به مرخصی امده بودم علی هم به مرخصی امده بود توخونمون همدیگر رادیدیم وبعد از احوالپرسی و......به من گفت که کمیته انقلاب اسلامی چجورجایی هست منم گفتم خوبه ازهمه ارگانهابهتره چون درکمیته با فسادومنافقین وموادمخدر وغیره مبارزه میکنن . اون موقع سه ماه ازخدمتش مونده بود به من گفت ان شاءالله خدمتم که تموم شد منم میام توکمیته استخدام میشم باهم خدمت میکنیم گفتم باشه بعدازچندروز هردورفتیم سرخدمتمان من اونموقع درتبریزخدمت میکردم که خبرحمله منافقین که بنام عملیات مرصاد بود راشنیدیم فرمانده همه راجمع کردوگفت منافقین حمله کرده اند و درخاک ایران هستند وخیلی ازهموطنانمان راشهیدکرده اند یابه اسارت برده انددرجبهه نیرو نیازداریم هرکس داوطلبه بیاد اسم بنویسه من وچندنفر ازدوستان رفتیم داوطلب شدیم و رفتیم طرف اسلام اباد غرب و بعداز عملیات و پاکسازی برگشتیم وبه مرخصی امدیم چندروزی بود ازعلی خبری نبود از هرکجا و هرکس میپرسیدیم خبری نمیدادند بالاخره بعدازچندروز خبرشهادتش امدکه بعداز شهیدشدنش چون منطقه بدست دشمن افتاده بود نتوانسته بودند جنازه اش رابیارن بعدازچندروز رزمنده ها اون منطقه را ازاد میکنندو جنازه علی وبقیه شهدا رامیارن تحویل خانواده هامیدن همه وسایل از جمله وصیت نامه اش در جیبش سوخته بود. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯