ايمان يعني گرفتن امنيت از يك نقطه ي نگاه. وقتي ايمان نداريم يعني امنيت نداريم و چيزي را كه به ما امنيت مي دهد را نمي شناسيم، مركز امنيت برايمان شفاف نيست در نتيجه ايمان نداريم. در دين خودمان مي گوييم كه به خدا ايمان داريم. ولي اگر صادقانه به عمق وجودمان نگاه كنيم مي بينيم كه حتي اين نقطه ي نگاه هم برايمان شفاف نيست و نمي دانيم كه بايد به چي ايمان داشته باشيم. در نهايت توكل نداریم. توكل از وكالت مي آيد يعني واگذار كردن. ما هيچ چيز را واگذار نمي كنيم و مي خواهيم خودمان همه چيز را نگه داريم، در نتيجه زير بار يك فشار سنگين ذهني قرار مي گيريم. منظور ما لفظ معمولي با ايمان و بي ايمان نيست بلكه منظور اين است كه وقتي ما به يك نقطه ي اوج ايمان نداريم و نمي توانيم توكل داشته باشيم، همه چيز را بايد خودمان به عهده بگيريم در نتيجه سطح نگراني هايمان بالا مي رود. اين تجربه را داشته ايد كه مواقعي در زندگي پيش آمده كه بايد به فكر همه چيز باشيد؟ چند نفر دختر اول خانواده هستيد؟ چه قدر نگران خانواده و پدر و مادرتان هستيد؟ و چه قدر نگران فرزندان و .... هستيد؟ همه ي اين مسائل و  دغدغه ها به اين دليل است كه بار همه را ما به شانه مي كشيم و خودمان را مسئول همه مي دانيم چون وقتي ايمان و توكل نيست، نمي توانيم واگذار كنيم و وقتي واگذار نمي كنيم، فشار تحمل مي كنيم. ريشه ي اين  روند در ناامني هاي كودكي است. كودكي كه امنيت را تجربه نكند، در بزرگسالي ايمان قوي نخواهد داشت. در مبحث كودك آرزوها غريب به اتفاق فرزند با ايمان مي خواستيد؛ كودك باايمان كودكي است كه امنيت دارد. حاصل ترس، بي اعتمادي است. [استادسلطانی] @koodak_tarbiaat