323.8K
⁉️اگه تو بودی چی میگفتی👀 ⭐️ شماره ۱۴ ⭐️ پدر کوثر یکی از مأمورین زحمت‌کش شهرداری هست. نظافت خیابان های اطراف خانه‌شان به پدر کوثر داده شده‌. کوثر دوست‌داره وقتی پدرش از سرکار میاد با او بازی کنه، ولی بیشتر وقت‌ها پدرش خیلی خسته هست. یه شب کوثر به باباش گفت: بابا جون! من دوست دارم شما با من بازی کنید. پدرش، کوثر رو بوسید و گفت: دخترم! اگر همه مردم تمیز بودن و زباله توی خیابون نمی‌ریختند من هم انرژی بیشتری داشتم تا با دختر گلم بازی کنم ولی... پدرش سرش را پایین انداخت، کوثر هم لبخند تلخی زد و رفت. روز بعد کوثر تصمیم گرفت برای پدرش آب‌میوه بگیره و برای پدرش ببره. وقتی پدرش او را دید کلی خوشحال شد. چند قدمی پدرش بود که دید یه آقایی آب دهن شو تو خیابون ریخت! کوثر خیلی ناراحت شد و به اون آقا گفت: آقای محترم اگه نیازه آب دهنتون رو خارج کنید بهتره دستمال دنبالتون باشه و آب دهنتون رو داخل دستمال بریزید و دستمال را داخل سطل زباله بندازید. پدر من و همکارانشون چه گناهی کردند که باید این آلودگی ها رو تمیز کنند! خداوند هم انسان‌های تمیز و پاک رو دوست داره! اون آقا از کارش خجالت کشید و گفت: چشم از این به بعد رعایت می‌کنم. کوثر هم‌رو به بقیه کرد و گفت: لطفاً شما هم به بقیه تذکر بدید. پدرش هم به‌خاطر تذکر و آب‌میوه از دخترش تشکر کرد ═❁๑🌺๑✨๑🌺๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌