دیروز شهر مشهد مراسم تشییع شهدای خدمت حساااابی شلووووووووغ بود...👌🌷 طوری که خودمون راه نمیرفتیم یه موج میومد و مارو میکشوند با خودش هوایم خیلییییی گرم شده بود 🥵 و تا حدودی شرجی طور.. از یه جایی به بعد جمعیت دیگه قفل شد🔒 تنگا تنگ ایستادیم و انتظار میکشیدیم تا پیکر از راه برسه..🥺 بچه ها وسط جمعیت فشرده بی تابی میکردن خانمای سالمند تاب ایستادن و گرمای زیاد رو نداشتن.. یهو چشممون افتاد به آقایون و خدمتگزارانی که از بالای سکو هواسشون به همه چیز هست👌 🌹 کلی با بطری آب آوردن و هر خانمی که آب میخواست بهش میرسوندن 🌹 بچه های کوچیکی که بغل ماماناشون گریه میکردن رو از بغل مادر میگرفتن تا حالش جا بیاد و مامان راحت تر از بین جمعیت بیرون بیاد 🌹 بطری هارو باز میکردن و روی جمعیت آب میریختن تا کسی از فشار و گرمای زیاد حالش ناخوش نشه... خلاصه که کردیم دیگه 😭😭😭 🖤 تا آب دیدیم 🖤 بی تابی بچه های کوچیک دیدیم 🖤 گرما و تشنگی دیدیم یاد حسین و اصحابش بیافتیم😭 ابوالفضل ها اینجا زیااااااد بودن اما امان از صحرای کربلا....... .