*مردی از جنس حماسه، در دل کربلای غزه* 🩸تکلیف همه را از خیلی قبل‌تر مشخص کرده بود؛ وقتی که در جواب تهدیدات مستمر رژیم اشغالگر دربارهٔ ترور و حذف، گفت: *«شهادت، در میان ملّت ما، نام یک مرحله از زندگی است که همهٔ بچه‌ها و همهٔ جوان‌ها از آن حرف می‌زنند.»* شاهدش، حرف‌های *«حازم»* بود، *پسرکش* که در نوجوانی، پا جای پای پدر مبارزش گذاشته بود و می‌گفت: «شهادت را دوست دارم. شهادت، بهتر از زندگی است چون راه رسیدن به بهشت است.» 🇵🇸 چند ماه قبل، وقتی بعد از یک ماه روزه‌داری در محاصرهٔ مطلق، *۳ پسر و ۳ نوهٔ* هنیه در روز عید فطر با اصابت موشک مستقیم اسرائیلی‌ها به خودرویشان در *اردوگاه الشاطی در شمال غزه* به شهادت رسیدند، مرد باعظمت داستان ما، حتی خم به ابرو نیاورد و گفت: *«خون فرزندان من، رنگین‌تر از خون کودکان غزه نیست. همهٔ مردم فلسطین، فرزندان‌شان را فدا کرده‌اند، ما هم مثل آن‌ها.* خداوند را به خاطر این افتخار که با شهادت پسران و نوه‌هایم نصیبم کرد، سپاسگزارم.» 👤 این‌ها را مردی می‌گفت که در تمام این سال‌ها، *متهم بود* به اینکه فرزندانش از فلسطین خارج شده‌اند و در‌حالی‌که مردم غزه هر روز زیر آوار بمب‌های اسراییلی شهید می‌شوند، آن‌ها در ترکیه و قطر زندگی امن و راحتی دارند. حالا *خون همان بچه‌ها،* از اسماعیل هنیه *رفع‌ اتهام* کرده بود...