حلقہ ازدواج من هزار تومان قیمتش بود ،
ابراهیم بہ من گفت :
من حلقـ💍ـــــہ طلا و پلاتین نمےخوام ، اگہ
صلاح بدونین ، من فقط یک انگشتر عقیق
برمیدارمــ😉
یڪ انگشتر عقیق برداشت ، بہ قیمت ۱۵۰
تومانـــ💶
آن موقع پدرم مخالفت میکرد و مےگفت:
زشته براے ما ، ڪہ دامادمون ، حلقہ ۱۵۰
تومنے برداره ، تو آبروے ما رو بردے😒
گفتم : مگہ چیشدهــ🤔؟
گفت :
آخہ کی تا حالا براے دامادش حلقہ ۱۵۰
تومنے خریدهـــ‼️ زشته بابا میخندن بہ
آدمـــ☹️
وقتے ابراهیم ، زنگــ☎️ زد خانہ مانـــــ🏡
و موضوع را با او در میان گذاشتم ، با
پدرم صحبت کرد.
بہ او گفت : آقاے بدیهیان، این حلقه از
سرم هم زیاده. شما دعا کنین من بتونم
توےاینزندگے،حق همین انگشتر رو هم
درست ادا کنم ، باقیش دیگہ دستخدا
و مصلحت اوستـــ😊
سر حرفش هم ایستاد ، همیشه و در هر
شرایطے حلقہاش را دستمیکرد و خیلے
بہ آن توجہداشتــ😇 .
وقتے در یڪے از عملیات ها حلقہاش را
از دستداد،رفت و عین همان را با همان
نگین و رکاب خرید و دستش ڪرد.
خندیدم و گفتم:
حالا چہ اصرارے دارے ، ڪہ حتما همین
حلقہ باشہ و انقدر بهش مقیدے؟!
گفت :
این حلقہ توے زندگے ، سایہ یہ مرد یا زنہ
من دوستــ💞دارم سایۂ تو همیشہ همراهم
باشہ.
این حلقہ ، همیشہ در اوج تنهایے، تو رو بہ
یاد من میارهـ😍،و من محتاج اون هستم،
میفهمے محتاج شدن ینے چے؟
❣
@kosarnet