6️⃣0️⃣3️⃣ قصه شب 💠 قصه‌ شب «جنگل کاج خرگوش‌ها» قسمت دوم ✍️ نویسنده: مجتبی ملک محمد 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: اتحاد و بالا بردن اعتماد به نفس کودکان در مبارزه با ظالم و ستمگر (به مناسبت روز دانش آموز و تسخیر لانه جاسوسی). 🔶 خرگوش‌ها با شنیدن صدای گرگ، همه فرار کردن و رفتن توی لونه‌هاشون. همه از ترس می‌لرزیدن. دیگه هیچ‌کسی حتی در خونش رو باز نکرد. شب که شد، همه با هم از راه تونل‌های زیرزمینی توی خونه پیرترین خرگوش جنگل، که از همه دانا‌تر بود، جمع شدن تا ببینن چیکار باید بکنن تا بتونن از دست گرگ گرسنه نجات پیدا کنن. ♦️ یه خرگوشی که از همه گوش‌هاش درازتر بود، گفت: ما باید تسلیم بشیم. هیچ‌کس نمی‌تونه جلوی دندون‌های تیز آقاگرگه زنده بمونه. وای خدایا! همه‌مون رو می‌خوره. 🔷 یه خرگوش تپلو از وسط جمعیت جلو اومد، رو به خرگوش پیر کرد و گفت: ما می‌تونیم شبونه از جنگل کاج فرار کنیم. صبح که گرگه بیدار بشه، کسی رو پیدا نمی‌کنه. 🔺 هرکسی یه حرفی زد و چیزی گفت. یه بچه خرگوش باهوش با دست‌های کوچولو موچولو بلند صدا زد: کافیه دیگه. بذارید ببینیم خرگوش دانا چی میگه؟ گوشاتون رو تیز کنید. لطفا کسی حرف نزنه. 📎 📎 ❇️ ادامه قصه در لینک زیر👇👇 https://b2n.ir/x71634 📣📣 هرگونه انتقاد، پیشنهاد و یا کمک در تولید قصه بهتر را با آیدی @T_Child در میان بگذارید 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه‌های علمیه 🌐 btid.org کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad