7⃣1️⃣3️⃣ قصه شب 💠 قصه‌ شب «قهرمان کوچولوی ایران» ✍️ نویسنده: مجتبی ملک محمد 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: آشنایی کودکان با قهرمانان دفاع مقدس مخصوصا شهید فهمیده. 🔶 اتوبوس سربازهای ارتشی با سرعت توی جاده حرکت می‌کرد. محمد و حسین بعد از کلی التماس و خواهش زیاد، سوار شدن تا به خرمشهر برن. ♦️ خرمشهر یکی از شهرهای جنوبی کشور ماست که زمان هشت سال جنگ تحمیلی، اتفاقات زیادی براش افتاد. 🔷 این دوتا دوست کوچولو، چون هنوز بچه بودن، اجازه نداشتن برای جنگیدن به جبهه برن. 🔻 اونا با اینکه قد کوچیک و سن کمی داشتن، ولی خیلی شجاع و نترس بودن. برای همین به هر زحمتی که بود، خودشون رو به خرمشهر رسوندن. اون موقع خرمشهر توی محاصره دشمن بود. 🔹 البته این دومین باری بود که محمد و حسین به خط مقدم جنگ می‌رفتن. دفعه قبل هر دو با هم تیر خوردن و مجروح شدن، و بعد هم به محض اینکه حالشون بهتر شد، برگشتن. 🔺 وقتی فرماندشون اون‌ها رو توی خط مقدم دید، گفت: به‌به، حسین‌آقا، محمدآقا، شما دوتا که دوباره سروکله‌تون این طرف‌ها پیدا شد! حالتون چطوره؟ خوب شدین خداروشکر؟ اما همین اول کاری بهتون بگم‌ها اگه اینجا برگشتین که دوباره برید جلو و تفنگ دست بگیرید، باید بگم شرمنده. این‌بار دیگه اصلا ممکن نیست. ❇️ ادامه قصه در لینک زیر👇👇 https://btid.org/fa/news/222127 📎 📎 📎 📣📣 هرگونه انتقاد، پیشنهاد و یا کمک در تولید قصه بهتر را با آیدی @T_Child در میان بگذارید. کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه 🌐 btid.org