5⃣3️⃣3️⃣ قصه شب 💠 قصه‌ شب: «زاغی مغرور و روباه باهوش و ببر مهربون» ✍️ نویسنده: محمدرضا فرهادی حصاری 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 هدف قصه: کودکان یاد بگیرند غرور باعث هلاکت می‌شود. 🔶سال‌ها پیش توی جنگلی خیالی، کلاغی زندگی می‌کرد که اسمش «زاغی» بود. اون خیلی مغرور بود. برای همین خیال می‌کرد زیباترین و بهترین پرنده دنیاست. 🔷 روزی از روزها وقتی زاغی داشت بالای جنگل پرواز می‌کرد و جنگل رو تماشا می‌کرد، چشمش به روباه و ببر افتاد که کنار هم مشغول صحبت بودن. زاغی روی شاخه درختی نشست و گفت: قار...قار...قار... چی شده! چرا اینجا ایستادین؟ ♦️ ببر که این سروصدا رو شنید، گفت: لطفاً یه کمی ساکت باش؛ ما در مورد مسئله مهمی مشغول صحبتیم؛ تو با سروصدات حواس ما رو پرت می‌کنی. 🔶 زاغی قهقهه‌ای زد و گفت: شما و همه حیوونای جنگل می‌دونین که من خیلی باهوشم. مطمئنم می‌تونم بهتون کمک کنم. توی تموم این جنگل و اطرافش هیچ حیوون و پرنده‌ای به باهوشی من نیست. اگه دوست دارین، من می‌تونم بهتون کمک کنم. 🔷 روباه گفت: زاغی! تو واقعاً پرنده با‌هوشی هستی. تو مثل عقاب و شاهین به جاهای مختلفی سفر کردی و خیلی چیزا رو دیدی؛ ولی بعید می‌دونم الآن بتونی به ما کمک کنی! ❇️ ادامه قصه در لینک زیر👇👇 https://btid.org/fa/news/226756 📣📣 هرگونه انتقاد، پیشنهاد و یا کمک در تولید قصه بهتر را با آیدی @T_Child در میان بگذارید. 📎 📎کودک شاد🍀 🌱https://eitaa.com/koudakshad 🔰 معاونت تبلیغ و امورفرهنگی حوزه های علمیه 🌐 btid.org