💢روغن داغ ریخت رو دست مادرش ولی... 😱😲 داشتم تلویزیون نگاه می‌کردم که یک لحظه صدای مادرم از آشپزخانه بلند شد، روغن داغ روی دستش ریخته بود، کمی با تأخیر بلند شدم و به آشپزخانه رفتم، چیز خاصی نشده بود، وقتی برگشتم دیدم حمید خیلی ناراحت شده، خیلی زیاد! موقع رفتن به خانه چندین بار گفت: «تو چرا مادرت کمک خواست با تأخیر بلند شدی؟! این دیر رفتن تو کار بدی بود، کار زشتی بود! یه زن وقتی نیاز به کمک داره باید زود بری کمکش، تازه اون که مادره! باید بلافاصله می‌رفتی!». 🌹 شهید حمید سیاهکالی مرادی 📕 . 🌸کانال رسمی حوزه‌های علمیه خواهران 🆔️ @kowsarnews 🌐 news.whc.ir