سر از لبریزی شوقت چنان مسرور می‌رقصد که جشن گندم است انگار و دارد مور می‌رقصد چه کرده جذبه چشم تو با آغوش این غربت که زائر قصد اینجا می‌کند، از دور می‌رقصد چنان در دستگاه شوقت افتاد اختیار از کف که در بزم همایونت، کبوتر، شور می‌رقصد تمام خاک اینجا بوی آهوی ختن دارد اگر عطار در بازار نیشابور می‌رقصد شفا از سمت آن دست مسیحایی اگر باشد، فلج کف می‌زند، کر می‌نوازد، کور می‌رقصد 🆔http://Eitaa.com/kowsarnews 🆔http://Sapp.ir/kowsarnews