#دعای_مادر
💢 دوازده ساله بود که یتیم شد.
جوون که شد رفت سراغ کُشتی اونم سنگین وزن.
قهرمان جوانان، نایب قهرمان بزرگسالان، دعوت به اردوی تیم ملی کُشتی فرنگی، همراهی تیم المپیک ایران، بعضی از افتخاراتشه.
قدرت بدنی داشت و شجاعت بود اما حیف که راهنما نداشت.
✔️امان از رفقای نا اهل و …
خلاصه هرشبش، کاباره بود و جنگ و دعوا.
🌾 شد نگهبان کاباره
🍀 مادر پیرش، اشک می ریخت و برای بچش دعا می کرد.
می گفت: خدایا پسرم را از سربازان امام زمان قرار بده.
⭕️ اما بقیه ...
فقط بهش می خندیدن. آخه شاهرخ و سرباز امام زمان‼️
✅ مادره دیگه چه کارش می شه کرد؟
همیشه می گفت: خدایا بچم رو به تو سپردم.
🌺 بالاخره دعاش اثر کرد ...
✨ خمینی با نفس مسیحاییش اومد و از انفاس خوشش، مسیر زندگی خیلی ها مثل شاهرخ تغییر کرد.
دیگه همه چیز شاهرخ شه بود خمینی ...
پای تلوزیون می نشست و با صحبتاش، اشک می ریخت...
💠 شاید هیچ وقت فکرشم نمی کرد یکی تا این حد، دلش رو تسخیر کنه...
☘️ قدرت بدنی شاهرخ که روزگاری در خدمت کاباره بود، الآن شده بود برا خدا...
🔺برا امام زمان...
🔺برا خمینی...
🔸غائله ی کردستان، شجاعت شاهرخ رو فراموش نمی کنه...
🌹 آخرشم شاهرخ موند و تانکای عراقی...
🌹 شاهرخ موند و تنهایی...
🌹 و بدنی که هیچ وقت برنگشت...
🌐ارتباط با ادمین:
@M_jafarian59
@kucheh_ye_khoda