هر طرف نگاه میکنم خاک است ... نه رواقی، نه ضریحی، نه گنبدی، نه بارگاهی، نه پرچمی، نه سربازی در اطرافت که بدانیم یاوری داشتی که برایت جان داده و نَه حتی سایه درختی ... آب هم حتی در اطراف حریمت قحط آمده ... صحرای کربلا را ندیده ایم اما کربلای زمانمان برهوت بقیع است ... تو حسینِ منی ... دور افتاده از منزل ... با این تفاوت که از لحظه ی اول مانند لحظه ی آخرِ حسینی، تنها و بی یاور و غریب ... باید یا علی گویان برخیزیم ... باید از سینه زن های حسین برایت سرباز بسازیم ... باید بیاییم و کربلایِ بقیعَت را آباد کنیم ... باید برای جسم مسموم از زهرِ جفا و پاره پاره از تیرِ کینه ها سایه بان بسازیم ... مثل حسین، ما را در خیمه ات جمع کن، چراغ ها را خاموش کن، سرباز بطلب ... امید دارم چراغ ها که روشن شد، بیش از هفتاد و دو نفر بمانیم ... و بیاییم برای تمام کردنِ این حجم از غُربت ... امید دارم با پرچم سبزِ یا حسن، در دستانِ مهدی برای آبادیِ کربلایت می آییم ... ای فرمانده بی لشکرِ من ‌‌... ▫️ارسالی از خانم ندا تازیکه،همیار لبیک @labbayk_ir