💠سه سال و چند ماهی می گذرد ... از آخرین باری که چشمانم قابِ حرمتان شد ... از اولین و آخرین سفرِ دانشجویی دلچسبی که جرعه های معرفت را بر من نوشاند ... چرا که شناختِ تو، بالاترین معرفتی ست که می توان جُست، چرا که تو دینِ کاملی اباعبدالله ... بعد از چند سال چشم انتظاری، شمردن روزها و ماهها، بالاخره آن خبرِ دلچسب رسید ... بالاخره بختِ گره خورده ی این سفرها باز شد ... چشمم که به خبر افتاد، بی معطلی به سراغِ گذرنامه ی غم گرفته کُنج کمد رفتم، الحمدلله هنوز اعتباری داشت ... بی معطلی ثبت نام کردم ... و این چند روز انتظار سخت ترین است ... تا بدانم دعوت شده ام، یا باز باید بنشینم به چشم انتظاری ... بینِ خودمان باشد مولا، چشم انتظاری برای کربلایت هم بدجور دلچسب است ... 📃ارسالی از خانم ندا تازیکه،همیار لبیک @labbayk_ir