ز خجالت ابا عبدالله بگویم بر بالین قاسم که از فرط جراحت صیحه می زد و یا عماه می گفت تا جایی که از شدت شرم حضرت فرمود ای پسر برادر بر من گران است که عمویت را بخوانی و نتواند تو را اجابت کندواگر اجابتت کند برایت سودی نداشته باشد از خجالت وشرمندگی ابا عبدالله بر بالین ابوالفضل العباس بگویم . یا از خجالت رباب مادر علی اصغر که نتوانست حتی یک قطره آبی به لب طفل شش ماهه تشنه اش برساند. یا از هنگامی بگویم که ابا عبد الله قنداقۀ خونین اصغر را از میدان به خیمه گاه آورد اما اهل حرم دیدند که حضرت به طرف پشت خیمه ها حرکت می کند (چون از روی رباب شرم می کرد که اصغرش را با آن حالت با حلق و گلوی از گوش تا گوش بریده در قنداقه ای خونین ببیند) چه کرد نشست پشت خیمه با تیزی خنجر شروع به کندن قبر کوچکی برای اصغر، که ناگاه صدای رباب را از پشت سرش شنید یا اباعبدالله علیه السلام صبر کن برای آخرین بار روی فرزند دلبندم علی اصغر را ببینم. (4) . (5) تازه می خواست گلم بشکفد و باز شود زود گلچین، گل من چیدی پر پر کردی اهل کوفه به حسین ظلم فراوان کردند حرمله، تو ز همه ظلم فزون تر کردی مگر این طفل چه می خواست که از راه جفا خون او ریختی و خون دل مادر کردی اما حرمله : دیدی که خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحرکند😭💔 💔|↫ ♥️|↫