بسم رب الشهداوصدیقین ....امشب یاد کنیم ازسردارشهید شهرمان سردارشهید رجبعلی صادقی که علاو بریک رزمنده ویک فرمانده شجاع بودن درصف رزمندگان اسلام یک قهرمان مبارزه بانفس ویک معلم تعلیم وتربیت درایام حیات پربارخویش چه درپشت جبهه وچه درفضای نورانی جبهه ها درکناررزمندگان اسلام محسوب می شد ....خاطره جالبی ازاین سردارشهید درسال ۱۳۶۲ قبل ازعملیات خیبر درپادگان معروف دوکوهه لشگر۱۷ علی ابن ابی طالب قم مستقربودیم داریم ...درفرصتهای مناسب درطی روز بعدظهرها به اتفاق بچه های شال درمیدان صبحگاهی این پادگان بزرگ مسابقه فوتبال داشتیم ومن هم به عنوان دروازبان تیم بچه های اسفرورین بودم ....هرروزسرساعت ۴ بعدظهر درحال بازی بودیم که به یک باره شهید رجبعلی صادقی ظاهر می شد و خطاب به بچه ها می گفت... بازی رو تمام کنید ،... وقت کلاسه ...منطورازکلاس این بود ما بچه های اسفرورین ۱۰__۱۵ نفر رو به آسایشگاه درساختمان ۵ طبقه که محل استراحت مامحسوب می شد می برد ودراین کلاس به ما درس اخلاق واحکام می داد ومن خیلی ازتعطیلی بازی فوتبال توسط ایشان نارحت بودم وهمینکه ازدورسرکله اش پیدا می شد من پیش خودم می گفتم.... بازسروکله این مرد پیدا شد ... خلاصه ازآنجای که راضی نبودم سرکلاس عقیدتی این استاد شرکت کنم یکی ازاین روزهای کلاس وقتی که داشت کلاس روبا اسم خداآغازمی کرد متوجه شد من بایک عصبانیت خاصی درگوشه این کلاس اجباری نشسته ام... با سیمای خندان وبا جمله بلندی خطاب به من گفت ...آقا داود ...! نوربالا می زنی ...منظورش ازنوربالا زدن یعنی این باردرعملیات شهید می شوی ...