💅 لاک جیـــغ 🧕
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ #لجولجبازی #پارت_276 بالاخره پیداش کردم، با همون آدرسی که گرشا بهم داده بود بهش ر
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ صدا صدای گرشا بود که دست هانا تو هوا لرزید و پایین اومد، باورم نمیشد گرشا با این حالش تا اینجا اومده بود و حسابی جا خورده بودم و هانا بهتر از من نبود که گرشا روبه من ادامه داد: _بریم یاسمن! بین ما دونفر رو ویلچر نشسته بود و حتما اون مرد جوون همراهش و تا اینجا اسیر کرده بود که مراقب من باشه و حالا داشت دستور هم میداد که تکرار کرد: _بریم! سری به نشونه تایید تکون دادم و تا خواستم همراهیش کنم این بار هانا از شدت حرص خندید: _خوبه... خیلی خوبه، دونفری که گند زدن به زندگی هومن هردوشون اینجان! گرشا نفس عمیقی کشید: _ببین کی داره این حرف و‌میزنه! و زل زد تو‌چشمهای هانا و ادامه داد: _کسی که خودش پشت همه ماجراها بوده! و قبل از اینکه به هانا فرصت جواب دادن بده تکرار کرد: _بریم یاسمن! و بالاخره راهی شدیم... تا رسیدن به ماشین فقط غر زد: _گفتم نیا، گفتم یا نگفتم؟ همین و میخواستی؟ دلت واسه دیدن یکی از اون خانواده تنگ شده بود؟ هیش کشیده ای گفتم: _خودت اینجا چیکار میکنی؟ اونم با این وضع؟ و با صدای بلند تری ادامه دادم: _کمر همت بستی واسه تا آخر عمر ویلچر نشین بودن؟ تیز که نگاهم کرد رو‌ازش گرفتم: _این پا نیاز به استراحت داره! با پررویی جواب داد: _آره در صورتی که اجازه بدی! روبه روش که وایسادم دوستش که اولین بار بود میدیدمش با تعجب ویلچر و نگهداشت: _چیکار کردم که اجازه ندادم؟ من گفتم تا شیراز بیای؟ من گفتم امروز بیای اینجا؟ و با قیافه گرفته ادامه دادم: _یه کم به فکر خودت باش، دیوونم کردی! نگاهش و‌تو صورتم چرخوند و جواب داد: _تا وقتی از بابت تو‌خیالم راحت نباشه، نمیتونم به فکر خودم باشم! نفسم و‌فوت کردم تو‌ صورتش: _چیکار کنم که خیالت راحت باشه؟ صبح تا شب بشینم تو خونه که مبادا خط و‌ خشی روم بیفته خوبه؟ زیر لب نوچی گفت، کلافه ادامه دادم: _پس چیکار کنم؟ بالا و پایین شدن سیبک گلوش و‌به وضوح دیدم و‌ بعد صداش گوشم و پر کرد: _هرچی زودتر با من... با من ازدواج کن... چشمام گرد شد و خم شدم به سمتش: _باهات ازدواج کنم؟ سر تکون داد: _باهام ازدواج کن... ⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️⭐️